روزنامه جوان نوشت: در بیستمین روز از خردادماه ۱۳۶۰ و به دستور امامخمینی، ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور وقت از فرماندهی کل قوا عزل شد. این مناسبت فرصت مغتنمی است، تا فرازی از کارنامه سیاسی وی، یعنی ترفندهای تبلیغاتیاش در اولین دوره از انتخابات ریاست جمهوری، مورد خوانش قرار گیرد. در مقال پی آمده و به مدد پارهای از روایات و تحلیلها به این موضوع پرداخته شدهاست. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقمندان را، مفید و مقبول آید.
حدود ۱۱ میلیون رأی به عنوان اولین رئیسجمهور تاریخ ایران انتخاب شد. او در این انتخابات، ۷۶درصد آرا را کسب کرد. رقبای وی در این انتخابات، حسن حبیبی، احمد مدنی، صادق طباطبایی، داریوش فروهر، صادق قطبزاده، کاظم سامی، محمد مکری، حسن غفوریفرد و حسن آیت بودند و تعداد آرای این افراد، مجموعاً ۲۳ درصد شد…».
پی جویی حمایت نخبگان دینی و سیاسی
بنیصدر به هنگام ورود به عرصه انتخابات به عنوان یکی از اطرافیان امامخمینی در نوفل لوشاتو شناخته میشد. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در محافل سیاسی و فرهنگی کشور نیز تلاش کرد تا خود را در قالب یک نظریهپرداز مسلمان و عملگرا عرضه کند. این امر، توجه برخی نخبگان دینی و سیاسی را به وی جلب کرد. در تحلیلی بر تارنمای پیش گفته، چند و، چون حمایت جامعه روحانیت مبارز تهران و حمایت نکردن جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از وی، اینچنین تبیین شده است:
«ابوالحسن بنیصدر، وزیر اقتصاد و دارایی وقت، در همین ایام به صورت تلویحی اعلام کرد که تا چند روز آینده رسماً دست به فعالیت انتخاباتی خواهد زد. روزنامههای مختلف آن زمان بهویژه کیهان و اطلاعات در یک ماه منتهی به برگزاری انتخابات، پر از آگهیها، مصاحبهها و گزارش میتینگهای تبلیغاتی نامزدهای متعدد اولین انتخابات ریاستجمهوری بودند. در روز نهم دیماه خبر رسید که سیداحمد مدنی و ابوالحسن بنیصدر، هر دو ستادهای انتخاباتیشان را راهاندازی کردهاند. ستاد انتخاباتی بنیصدر که بهصورت دفتری برای هماهنگی شروع به کار کرد، فردای آن روز با انتشار بیانیهای اعلام کرد: بدون پرداختن توهین به دیگر نامزدها، تنها برنامهها، اصول، عقاید، نظرات و شخصیت بنیصدر را به همگان معرفی میکنیم. در همین روزها بود که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم هم، پس از چند نشست ابوالحسن بنیصدر را کاندیدای ریاستجمهوری اعلام کرد. البته بعدها مشخص شد که این توافق اولیه بوده و بخشی از جامعه مدرسین، با این نظر موافق بودهاند و بالأخره پس از رایزنیهای فراوان، از نظر اول خود عدول کرده و به نامزدی جلالالدین فارسی ابراز تمایل کردند!
بازار شعارهای انتخاباتی داغ شد و بنیصدر مهمترین برنامههای خود را، وحدت ملی، بازسازی اقتصاد، امنیت و معنویت برشمرد. جامعه روحانیت مبارز نیز در تاریخ ۱۲ دی ۵۸، بنیصدر را کاندیدای مورد حمایت خود معرفی کرد و در بیانیهای، دلایل خود را برای حمایت از این نامزد به این شکل برشمرد:
۱- رئیسجمهور باید در برابر تمام مواد قانون اساسی جمهوری اسلامی، خاضع و در اجرای آن ملتزم باشد.
۲- انقلاب اسلامی ایران، مکتبی است و طرز تفکر رئیسجمهور، باید مکتبی باشد.
۳- مراعات ضوابط اسلامی را، در انتخاب همکاران خود ملتزم بداند.
۴- از هرنوع گرایش که با روح اسلام سازگار نیست، مبرا باشد.
۵- در برابر اعمال تخریبی تبهکاران و دشمنان انقلاب اسلامی که به امنیت و تمامیت ارضی ایران لطمه وارد میکنند، دارای موضع باشد.
۶- از اعمال روشهای مستبدانه در برابر نمایندگان ملت به دور و از رهنمودهای امام امت الهام بگیرد.
این مسئله نشان میداد که جامعه روحانیت مبارز، با حزب جمهوری اسلامی اختلافاتی دارد و به این دلیل، از نامزدی بنیصدر حمایت میکند. در این میان آیتالله مهدویکنی دبیر کل جامعه روحانیت مبارز، نسبت به این انتخاب نظر خوشی نداشت و به حسن حبیبی دیگر نامزد انتخاباتی تمایل داشت و او را برای ریاستجمهوری، فرد صالحی میدانست، اما نظر او در اقلیت قرار داشت و البته مخالفتهای خود را داشت.
از ترفندهای بنیصدر در تبلیغات انتخاباتی، پررنگ کردن حمایت برخی از اعضای خانواده امامخمینی از خویش بود. اتخاذ چنین رویکردی، در پیروزی وی نقش اساسی داشت. این امر به ترتیب پی آمده، در نوشتاری بر سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی مورد اشاره قرار گرفته است:
«با حذف جلالالدین فارسی، راه برای ریاستجمهوری بنیصدر هموارتر گشت. علاوه بر این حمایت برخی نزدیکان امامخمینی به محبوبیت مردمی بنیصدر کمک کرده و باعث پیروزی وی در انتخابات شده بود. آیتالله پسندیده برادر امام، با انتشار بیانیهای، بنیصدر را به جهت سوابق، اصالت و سیادت خانوادگی و تحصیلات عالیه مورد تأیید قرار داده بودند و آیتالله اشراقی، داماد امام، نظر جامعه مدرسین (مخالفت با بنیصدر) را نشانه دیدگاه حوزه ندانسته و تلویحاً از بنیصدر حمایت کرده بود. سیدحسین خمینی فرزند مرحوم حاجآقامصطفی خمینی نیز به تبلیغ بنیصدر میپرداخت. جامعه روحانیت مبارز تهران که از ابتدا به نامزدی آیتالله بهشتی میاندیشید، با منتفیشدن نامزدی ایشان بهدلیل مخالفت امام با رئیسجمهور شدن روحانیون، علیرغم مخالفت برخی از اعضای شورای مرکزی جامعه، از نامزدی بنیصدر حمایت کرد. جامعه روحانیت مبارز تهران با توجه به نقشی که در مبارزات علیه رژیم شاه ایفا کردهبود و پس از انقلاب نیز مورد توجه رهبریانقلاب قرار داشت و از جایگاهی بسیار مثبت نزد افکار عمومی برخوردار بود. همین امر موجب تبدیل تردیدهای احتمالی مردم به یقین، درباره بنیصدر گردید و اکثریت مردم به وی رأی دادند.
مطالبی که جلالالدین فارسی عضو شورای مرکزی حزب جمهوریاسلامی و رقیب و مخالف سرسخت بنیصدر، در کتاب خاطرات خود درباره بنیصدر آورده است، تا حدودی علل موفقیت بنیصدر را نشان میدهد: «بنیصدر در سالهای پیش از پیروزی انقلاب، برخلاف قطبزاده، آلایش اخلاقی نداشت، اهل نماز و عبادت بود. از هرزگی و حرکات سبک، اجتناب میکرد. اعتماد به نفس داشت. مردمدار و در همکاری اجتماعی و سیاسی، صادق و صمیمی بود. از لحاظ وطنپرستی و پایبندی به ملیت و سیر در خط، نه شرقی و نه غربی، شبههای در وی نبود. در رفتار، غالباً اصول اخلاقی را ملاحظه میکرد. در تأسیس انجمنهای اسلامی کشورهای مختلف اروپا، جدیت و دستی قوی داشت. با توجه به همین جهات مثبت، مصلحت چنان بود که فعالیتهای اسلامیاش در اروپا تقویت شود. امام هم تا حدی او را تأیید میکردند…».
امام میخواست که مردم خود به آگاهی برسند
بیاحترامی شود. امام میخواست که مردم خودشان به آگاهی کامل برسند. این رأی ۱۱ میلیونی، خودش بنیصدر را عزل کند؛ لذا از همان اولین لحظه سفارش فرمود که گول جایگاه و مقام را نخورید ولی افسوس… من از جمله کسانی بودم که بنیصدر را، از طریق اتحادیه انجمنهای اسلامی میشناختم و کاملاً به روحیه و روش او آشنا بودم و اختلاف دیدگاه من و چند نفر دیگر، از سالهای قبل از انقلاب و زمانی که او در اروپا در جلسات انجمنهای اسلامی دانشجویان شرکت میکرد، وجود داشت و او هم خوب میدانست افرادی مانند من، هرگز با او به توافق نخواهیم رسید. همواره نسبت به نوشته و طرز لباس پوشیدن خانم و دخترش انتقاد داشتم و در زمان دانشجویی، انتقادات خود را طی نامهای به او اعلام کردم. او اصلاً به مسئله ولایت فقیه معتقد نبود و احترامی هم که به روحانیت میگذاشت، کاملاً تشریفاتی و تصنعی بود. در رابطه با جریان نهضت آزادی خارج از کشور و نامه صدرحاج سیدجوادی، مطالبی نوشته بود که من مخالفت کرده و جوابهای پرت و انحرافی او را دادم. (افسوس که از ترس ساواک، آن نامه را پاره کردم) به هر حال رابطه من، از اروپا با بنیصدر خوب نبود و زمان رایگیری ریاست جمهوری هم به او رأی ندادم…».
آنچه پیشتر در باب رفتار امامخمینی در نخستین انتخابات ریاستجمهوری مورد اشاره قرار گرفت، در عین آن بود که ایشان از ماهیت فکری و عملی بنیصدر، شناختی مطلوب داشت. بر حسب شواهد، رهبری سعی داشت تا آستانه تحمل نظام اسلامی اندک قلمداد نشود و در حدود قانون، آرا مردم معتبر و محترم باشد. دکترجواد منصوری، مبارز انقلاب اسلامی و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در ارزیابی این مقوله میگوید:
«امام خمینی به آقایمهدی بازرگان و حزب نهضت آزادی، اعتقادی نداشت. همچنین ابوالحسن بنیصدر را نیز قبول نداشتند. ولی به این دلیل که مشاوران ایشان نظر دیگری داشتند، امام نیز روی نظر خود پافشاری نکرد. بعدها هم در این رابطه گفتند که میخواهم اینها متوجه شوند که اشتباه میکنند. همچنین درخصوص مردمی که به بنیصدر رأی داده بودند؛ همین دیدگاه را داشتند. درخصوص انتخاب بنی صدر، امام از ماهیت وی خبر داشت. منتها برخی افراد نزد ایشان رفتند و گفتند، که اوضاع کشور نابسامان است. برای اینکه وضعیت کشور بهتر شود، فرماندهی کل نیروهای مسلح را به ایشان واگذار کردند که بتواند با دست باز به اداره امورکشور بپردازد. همه این موارد رخ داد؛ درحالی که سال ۱۳۶۸ امام گفتند: من میدانستم ماهیت بنیصدر چیست و من به بنیصدر رأی ندادم و در این موضوع، فقط به دوستانم اعتماد کردم…».
گسســـتها و پیوستهای آقای رئیسجمهور
مسائل قابل توجه در پرونده سیاسی بنیصدر به شمار میرود. این ارتباط که چندماه پس از شروع کار او و در سال ۱۳۵۹ آغاز شد، رئیسجمهور را رودرروی امام و امت قرار داد و در نهایت، پایان عمر سیاسی وی را رقم زد. ظاهراً این ارتباط مستمر و مکرر، برمبنای یک نگرش استراتژیک صورت میگرفت و با توجه به روند وقایع، هم بنیصدر و هم مجاهدین خلق احساس میکردند که در آینده به وجود یکدیگر نیازمندند. اتحاد سیاسی برای بنیصدر که در درون نظام تشکیلات منسجم و سازماندهی شده نداشت، مفید بود. برای مجاهدین خلق نیز بنیصدر ابزاری بود که راه را برای پیشبرد اهداف و اغراض آنان هموار میکرد…».
بازگشت به منطقه کشان پاریس
راهی که بنیصدر در ایجاد چالش و تضاد با اجزای گوناگون نظام اسلامی در پیش گرفته بود، فرصت چندانی برای بقا در مسند ریاستجمهوری به وی نمیداد. هم از این روی کار او با جریان خط امام به تقابلی سخت کشید و نهایتاً در مردادماه ۱۳۶۰ به فرار از کشور و بازگشت به منطقه کشان پاریس، رهنمونش ساخت. جالب اینجاست که نامبرده پس از گریز، همچنان به خط و نشان علیه نظام اسلامی ادامه داد و رئیسجمهور بعدی را، بر آمده از رأی ۱۵ درصد از جامعه میشمرد! فاطمه نظریکهره، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، ماجرا را به این شرح روایت کرده است: «بنیصدر به محض ورود به فرانسه از فرودگاه نظامی حومهپاریس که هواپیما به آنجا هدایت شده بود به آپارتمان شخصی خود در منطقه کشان عزیمت نمود. او در کنار پلکان آپارتمان خویش، مصاحبهمطبوعاتی تشکیل داد و چنین گفت: رویدادها و مقاومت مردمی نشان داد که ملت ایران مصمم است راه انقلاب را ادامه دهد، تنها ۱۵ درصد از مردم ایران در انتخابات اخیر شرکت کردند!… بهزاد نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی و سخنگوی دولت، در گفتوگویی در عصر ۷ مرداد ۱۳۶۰ با خبرگزاری پارس اظهار داشت: شب گذشته در ساعت ۱۰:۴۵، یک هواپیمای سوخترسان نیروی هوایی حامل بنیصدر و رجوی، با یک مأموریت عادی پرواز میکند روی آسمان با اعلام نقص فنی، مسیر خود را عوض میکند که به محض تشخیص اینکه یک توطئه میباشد، دو فانتوم نیروی هوایی جمهوری اسلامی آن را تعقیب میکند، اما متأسفانه به نتیجه نمیرسند و هواپیمای مذکور از مسیر ترکیه، یونان و ایتالیا به فرانسه میرود…».
حکایت بنیصدر میتواند عبرتی برای آنان باشد که با نبود خویش، نظاماسلامی را در پایان خط حیات میانگارند. یکی از عواملی که وی را به چنان سرنوشتی مبتلا ساخت، اعتماد به نفس کاذب بود. او وجود ساختارهای قانونی کشور و نفوذ گسترده رهبری را به هیچ میگرفت و تصور میبرد که جمهوریاسلامی به وجود اشخاص وابسته است. با گذشت ۴۵ سال از تجربه اولین رئیسجمهور، رفتارهایی از این سنخ را در برخی سیاستپیشگان کنونی نیز میتوان دید.