به گزارش پایگاه خبر سیاسی ایران، روزنامه جوان نوشت: جواد ظریف با محمود احمدینژاد برای این مردم و نظام عین یکدیگرند، یک روحاند در دو جسم. نتیجه هر دو برای نظام یک موجود از آب درآمد. ظریف حالا در سفر حمایتی از نامزد اصلاحطلبان، احمدینژاد را «نکبت» نظام مینامد (در کاشان: میخواهند فراموش کنید تحریمها نتیجه هشت سال نکبت احمدینژاد است)، احمدینژاد هم اصلاحطلبان را نکبت و بدتر از نکبت میدانست.
جواد ظریف با محمود احمدینژاد برای این مردم و نظام عین یکدیگرند، یک روحاند در دو جسم. نتیجه هر دو برای نظام یک موجود از آب درآمد. ظریف حالا در سفر حمایتی از نامزد اصلاحطلبان، احمدینژاد را «نکبت» نظام مینامد (در کاشان: میخواهند فراموش کنید تحریمها نتیجه هشت سال نکبت احمدینژاد است)، احمدینژاد هم اصلاحطلبان را نکبت و بدتر از نکبت میدانست. در جلسات خصوصیتر بدتر از این را به یکدیگر گفتهاند و میگویند (ما که از هر دو فراوان شنیدهایم).
تنها چیزی که برای هر دو مهم نیست، «مردم» اند! هر دو در دورهای با رأی مردم به قدرت رسیدهاند. اگر خرد و شعوری بود، باید به رأی مردم احترام میگذاشتند، اما در ۸۴ اصلاحطلبان «در خیابان» گفتند که تقلب و تخلف شده با آنکه «در منزل خاتمی» از او شنیدند که باور ندارد که تقلب شده باشد، چون ساختار انتخابات اجازه تقلب گسترده نمیدهد و در ۹۲ احمدینژادیها نتیجه انتخاباتی را که در آن ظریف وزیر خارجه شد، نپذیرفتند و با نظام قهر کردند، زیرا ردصلاحیت مشایی را که امید به پیروزی او و اجرای مدل پوتین- مدودوف در ایران داشتند، برنتابیدند. این دو موجود هر دو در بسیاری از چیزها یعنی بلندکردن صدا هنگام سخنرانی، ظاهرسازی مقابل مردم و نپذیرفتن نتیجه رأی مردم و در بافتن حرفهای ناراست از دستاوردهای خود، مشترکند.
وجه اشتراک عجیب دیگر آن است که هر دو در یک زمان چنان نسبت به بازگشت به قدرت پیفپیف میکردند که آدمی گمان میکرد اولی ابراهیم ادهم است و آن دیگری بایزید بسطامی! اما وقتی زنگ انتخابات به صدا درآمد، اولی که در حوادث بزرگ نظام مثل شهادت حاجقاسم و موشکباران اسرائیل ساکت بود، ناگهان مقابل خبرنگاران در وزارت کشور به رقص آمد و دومی که پس از شهادت حاجقاسم علیه او نوار تاریخ شفاهی پرکرد، به کاشان و ماورای کاشان رفت و دمبهدم از قهرمانان ملی ایران یاد کرد.
وقتی اصلاحطلبان میگویند به ما رأی بدهید وگرنه احمدینژاد ثانی بازمیگردد، انگار که زامبیها به رقیب آنان رأی میدهند و آن رقیب از یک خمره درمیآید! انگار نه انگار درباره صندوق رأی حرف میزنند. در شعارهایشان میگویند «ما رئیسجمهور تمامی ملت ایران هستیم، حتی آنان که به ما رأی نمیدهند»، اما در اصفهان و کاشان بر سر کشاورز و کارگر، فریاد ساکتشو! و خجالتبکش! سر میدهند. گویی اینها از مریخ آمدهاند و بخشی از «تمامی ملت ایران» نیستند!
فرق بچههای بسیج و مردمان متدین با این جماعت آن است که در نظام دینی و ولایی آنان، یک سازوکار بهشدت عقلانی وجود دارد که میگویند ما به سخن رهبری معظم که نتیجه انتخابات را از «هدایت الهی قلوب مردم» میدانند، تعظیم میکنیم و چه پزشکیان و چه دیگران رأی بیاورند، پس از تنفیذ رهبری او را رئیسجمهور خود میپنداریم، اما جماعتی که جز برخی قرآن بر سر نیزهکردنها با اغلاط و تحریف، نماد دیگری از تدین راستین ندارند، میگویند اگر آن که ما میخواهیم رئیس نشود، هرکس دیگری که بخشی از ما نباشد، «نکبت» است و ما از همینحالا گارد تنش را با بلندکردن صدایمان نشان میدهیم.
واقعیت آن است که بهنظر میرسد مردم پس از تحمل دو دوره دولتمداری افرادی که با صدای بلند کشورداری میکردند و در بههمریختن کشور از یکدیگر سبقت میگرفتند، حالا در جستوجوی یک رئیسجمهور منطقی و آرام هستند. این تنشهای خیابانی و عربدهکشیهای پشت تریبون، دههاش گذشته است آقایان مربی!