واقعیت این است که بسیاری از اصلاحطلبان نسبت به دو دوره ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی و میزان موفقیتش، تا اندازهای تعصب به خرج میدهند و از آسیبشناسی رفتارها و عملکردهای سیاسی در آن دوره چندان استقبال نمیکنند. این در حالی است که شخص آقای خاتمی چنین تعصبی نسبت به عملکرد دولت خود ندارد و معمولاً فروتنانه به پارهای مشکلات بنیادی در زمان ریاستش بر دولت معترف است.
منظور از طرح این بحث این نیست که لازم بود دولت از کنشگرانی که تمام فراغت و آسایش خود را به زعم خویش صرف کمک به دولت میکردند، اعلام برائت کند و آنان را در برابر انواع آزار و اذیتهای رقیب، به حال خود رها سازد. در واقع منظور این است که حداقلی از هماهنگی بین این کنشگران و رئیس دولت وجود نداشت و این نیز نتیجۀ عدم ارتباط ارگانیک بین آنها بود. در نتیجۀ عدم ارتباط مستقیم و دوجانبه، هر کس خر را به سمت دلخواهش راند. نهایتاً نیز کار بدانجا کشید که اجزاء مختلف اصلاحطلبی به سمت هم شلیک کردند و قدرت یکدیگر را تباه ساختند. ضمن آنکه چهرههای معروف و مؤثر آن نیز یا اسیر بازداشت و زندان شدند و یا اینکه مثل سعید حجاریان مورد ترور فیزیکی قرار گرفتند.